تبریز دردست تیموریان
در 768 سلطان اویس جلایر تبریز را پایتخت ییلاقی و بغداد را پایتخت قشلاقی خود کرد. او در باز کردن راه تجاری قدیم بین تبریز و طرابزون و ونیز سعی بسیار کرد. (1) در زمان وی، بنیادی بسیار بزرگ در تبریز ساختند که «دولتخانه» نامیده شد. کلاویخو، سفیر اسپانیایی که در 806 از دولتخانه دیدن کرده بود، دربارهی آن نوشته است: «کاخ بزرگی دیدیم که در پیرامون آن دیواری کشیده شده بود. نقشهی این کاخ بسیار زیبا بود و در آن بیست هزار اتاق و دستگاههای مجزا و مستقل دیده میشد. معلوم شد که این کاخ بزرگ را پادشاهی ساخته است به نام سلطان اویس. وی این کاخ را با مصرف کردن همهی موجودی خزانهی خویش، که سلطان مصر در اولین سال سلطنت وی به عنوان خراج پرداخته بود، بساخت. این محل اکنون به نام دولتخانه معروف است که معنای آن میشود: خانهی اقبال». (2)
در ذیل جامع التواریخ (3) و تاریخهای پس از آن نوشته اند که در 771 وبا موجب مرگ حدود سیصد هزار تن شد، ولی چون وبا ازمیان رفت، شهر چنان آباد و پرجمعیت بود که هیچ معلوم نبود کسی از اهالی تبریز تلف شده است. (4) تبریز در دوران سلطنت سلطان حسین (776- 784)، پسر سلطان اویس، نیز پایتخت بود (5) و پس از کشته شدن او حکومت به برادرش احمد منتقل شد، ولی وی به سبب آشوبها و منازعات مختلف، چند بار ناچار از فرار یا ترک تبریز شد و سرانجام به بغداد رفت. (6)
در ذیقعدهی 787 سرداران توقتمش خان، امیر دشت قبچاق، از راه دور به تبریز رفتند و شهر را تاراج و مساجد و بناهای بزرگ را ویران کردند و مردم شهر را کشتند.(7) شرح مفصّل این واقعه را یکی از بزرگان شهر در رساله ای مستقل در 789 نوشته است. (8) سلطان احمد جلایر بار دیگر به نام پشتیبانی از مسلمانان از بغداد به تبریز بازگشت و بر شهر چیره شد، لیکن با آمدن تیمور گورکانی به تبریز در 788 از آنجا رانده شد. تیمور در شام غازان اردو زد و از مردم باجی به نام «مال امان» گرفت. در 790 خشک سالی بزرگی در تبریز روی داد که در اثر آن صد هزار تن جان باختند. (9)
تیمور بسیاری از ولایتهای شمال غربی ایران را به میرانشاه واگذار کرد و تبریز پایتخت این ولایات شد. سه سال بعد، میرانشاه کشتار وویران نمودن بناهای مشهور را آغاز کرد. تیمور در بازگشت از هند در 802، دوباره به آذربایجان آمد (10) و همدستان میرانشاه را از بین برد و در 806 میرزاعمر، پس میرانشاه، را به امارت ملک هولاکو و زمینهایی که در غرب فتح کرده بود، منصوب کرد. میرانشاه در اران و برادر میرزاعمر، ابوبکر، در بین النهرین زیر نفوذ و قدرت تیمور قرار گرفتند. (11)
بعد از درگذشت تیمور، درگیری طولانی عمر و ابوبکر آغاز شد و تبریز دست به دست گشت. (12) در محرّم 809 تبریز دوباره به دست سلطان احمد جلایر افتاد و مردم تبریز از این پیشامد، بسیار شاد شدند، هرچند این واقعه سبب رفع فقر و ترمیم خرابیها نشد. (13) گزارش کلاویخو که پیش از این رویدادها، در اواخر 806 و در اوایل 808، در تبریز بوده، گویای رستاخیز تبریز و آبادانی آن در آن زمان است. (14)هانس شیلت برگر(15) آلمانی که هم زمان با کلاویخو در ایران اقامت داشت، در فصل سی و پنجم کتاب خود مینویسد که پایتخت ایران تبریز است و پادشاهی که در این شهر سلطنت میکند از این شهر مالیات و خراجی به دست میآورد که از درآمد کلیهی سلاطین و فرمانروایان غرب بیشتر است، زیرا تجار بسیاری از کشورهای مختلف جهان در تبریز به سر میبردند و کالای فراوانی را وارد و خارج میکنند. (16)
نابسامانیهای تبریز در دوران حکومت سلطان احمد جلایر، فرصتی برای ابوبکر، پسر میرانشاه، پدید آورد تا بار دیگر قصد تسخیر تبریز کند که در پی آن، سلطان احمد از تبریز به بغداد گریخت و ابوبکر وارد شهر شد. (17)
در اول جمادی الاولی 809 قره یوسف، یکی از ترکمانان قراقوینلو، ابوبکر را در کنار رود ارس شکست داد. ابوبکر موقع عقب نشینی، شهر تبریز را تاراج کرد. (18) قره یوسف تا سلطانیه پیش رفت و ساکنان آن شهر را به تبریز و اردبیل و مراغه کوچاند. اندکی بعد ابوبکر به آذربایجان برگشت، اما قره یوسف در حوالی سردرود (در هشت کیلومتری جنوب تبریز) او را شکست داد. میرانشاه، که در این جنگ همراه پسرش بود، به قتل رسید و در گورستان سرخاب تبریز به خاک سپرده شد. (19)
قره یوسف بر اساس عهدی که با سلطان احمد جلایر داشت، فرزند خود پیربوداق را که پسرخواندهی سلطان احمد بود، با تشریفات در تبریز به تخت نشاند. (20) سلطان احمد جلایر ظاهراً با سلطنت او موافقت نمود ولی موقعی که قره یوسف به ارمنستان رفت، وی تبریز را تصرف کرد. در جنگی که در 28 ربیع الآخر 813 روی داد، سلطان احمد شکست خورد و سپس به قتل رسید. اهل تبریز تا آخرین لحظه به آخرین پادشاه جلایری اظهار محبت میکردند. (21)
تبریز مرکز عملیات نظامی و لشکرکشی قره یوسف بود. شاهرخ از بسط نفوذ وی وحشت داشت و به فکر تسخیر آذربایجان بود. (22) وی در 823 به آذربایجان حمله کرد. در هفتم ذیقعدهی 823 خبر درگذشت قره یوسف را شنید. اختلاف بین سپاهیان ترکمن موجب شد تا میرزا بایسنغر تبریز را فتح کند. (23) شاهرخ نیز پس از شکست دادن پسران قره یوسف در ارمنستان، در تابستان 824 به تبریز رفت. در 832 اسکندر، پسر قره یوسف، به سلطانیه دست یافت و شاهرخ با سپاهی گران، قراقوینلوها را در سلماس شکست داد و وارد شام غازان شد و در زمستان 834 آذربایجان را به ابوسعید پسر قره یوسف- که به اطاعت وی درآمده بود- بخشید. سال بعد، ابوسعید به دست برادرش اسکندر به قتل رسید. در زمستان 838 شاهرخ برای بار سوم به تبریز رفت. اسکندر صلاح کار را در عقب نشینی دید، ولی برادرش جهانشاه فوراً به شاهرخ پیوست و اظهار اطاعت و مودت کرد. شاهرخ تابستان 839 را در تبریز ماند و نزدیک زمستان حکومت آذربایجان را به جهانشاه قراقوینلو (حک: 839- 872) سپرد. (24) جهانشاه تبریز را پایتخت خود کرد و لقب ابوالمظفر و مظفرالدین را برای خود برگزید. (25)
در زمان ابوالمظفرِ جهانشاهِ قراقوینلو در تبریز مجموعه بناهای بسیار زیبا، از جمله مسجد و خانقاه و صحن و کتابخانه و مقبره، ساخته شد که از آن همه فقط ویرانههای مسجد کبود ( در ترکی: «گوی مسجد» ) باقی مانده که در سالهای اخیر مرمّت و گنبد آن بازسازی شده است. (26) به نوشتهی ابن کربلائی 027) صالحه خاتون (دختر جهانشاه) و بیگم خاتون (همسر جهانشاه) بانی آن بوده اند، اما کتیبهی سردر مسجد نشان میدهد که بانی آن ابوالمظفر جهانشاه بوده است، از این رو به این بناها، «مظفریه» نیز میگفته اند. اوزون حسن آق قوینلو (حک: 857- 882)، در 873 تبریز را تصرف کرد و آنجا را پایتخت خود قرار داد. (28) قدرت آق قوینلو در دوران اوج خود، یعنی در زمان اوزون حسن و فرزندش یعقوب بیگ ترکمان (883- 896)، در سیاست بین المللی تأثیر فراوانی داشت و با انتقال پایتخت به تبریز، به تدریج ایران تمامیت سیاسی خود را به دست آورد. قدرتهای اروپایی (مخصوصاً ونیز) و پاپ خواستار اتحاد با آق قوینلو در برابر خطر عثمانی بودند. (29)
اوزون حسن مسجدی ساخت که گویا قدری خارج از شهر تبریز، در قریهی صاحب آباد (میدان صاحب الامر کنونی) بوده و نهری آن را از تبریز جدا میکرده است. امرای آق قوینلو در این قریه دربار داشتند. مسجد اوزون حسن در میدان باشکوهی قرار داشت که خلیل ترکمان در 882 و یعقوب بیگ ترکمان، برادر وی، در 883 در آنجا به تخت نشستند. این مسجد بسیار بزرگ بود و اتاقهای بسیار داشت که همه با گچ بری و رنگ آبی و طلایی آراسته شده بودند (30) به این مسجد، مدرسه ای عالی برای طلاب علوم دینی ضمیمه بود. اوزون حسن را در صحن باغ مسجد به خاک سپردند. این بنا را «مدرسهی نصریه» نامیده اند. (31) در نزدیکی این مدرسه، مسجد مقصودیه قرار دارد که در دورهی مقصود، فرزند اوزون حسن، ساخته شده است. (32) نادرمیرزا علاوه بر این مسجد و مدرسه، از خانقاه عظیمی در میدان صاحب آباد نام برده است. (33)
در میدان صاحب آباد، علاوه بر قصر کوچک تری که شاهان آق قوینلو از ایوان آن مسابقات و بازیها را تماشا میکردند یا سفیران خارجی را به حضور میپذیرفتند، بیمارستان بزرگی هم وجود داشت که دیواری آن را از مسجد اوزون حسن جدا میکرد. جلو این بیمارستان، سکویی تعبیه کرده و سرتاسر این سکو و حتی دیوارهی آن را زنجیر آهنی مستحکمی کشیده بودند تا از ورود اسبها به بیمارستان جلوگیری شود. در دوران اوزون حسن و یعقوب، بیش از هزار مستمند و بیمار در این بیمارستان، که اتاقهای وسیعش با قالی مفروش بود، در سفره خانهی مجاور آن که به فقرا اختصاص داشت، به خرج دربار به تهیدستان غذا داده میشد. با مرگ یعقوب، این تأسیسات اجتماعی که برای آن عصر امری تازه و غیرعادی بود، برچیده شد. (34)
از دیگر اثار دورهی اوزون حسن، میدان- بازاری به نام قیصریه بود. در این میدان هشت گوشه و بسیار وسیع، کالاهای گران بهایی مانند جواهر و پارچههای کمیاب فروخته میشد. (35) سلجوق شاه بیگم، همسر اوزون حسن، نیز در محل قدیم قبلهی مسجد جمعهی تبریز، قبهی رفیعی برپا ساخت و ان را با کاشیهای رنگین آراست. (36) فضل الله بن روزبهان در تاریخ امینی (تألیف در 927 یا 926) در شرح رخدادهای 871، از تکمیل عمارت هشت بهشت در باغ صاحب آباد سخن گفته است. (37) دربارهی آثار دوران آق قوینلوها در تبریز، مورخان و سیاحان گزارشهای مشروحی داده اند. (38)
پینوشتها
1- مشکور، 1352ش، ص590، 593.
2- کلاویخو، ص163.
3- حافظ ابرو، بخش 1، ص196.
4- ذکاء، 1368 ش الف، ص178.
5- مشکور، 1352ش، ص596.
6- شیرین بیانی، ص70- 80.
7- شرف الدین علی یزدی، ج1، ص286غ شیرین بیانی، ص78.
8- برای متن کامل رساله ر.ک. ابن کربلائی، ج2، ص640- 659؛ نیز ر.ک. ذکاء، 1368 ش الف، همان جا.
9- ذکاء، 1368 ش الف، ص180- 181.
10- همان، ص181.
11- مینورسکی، ص33.
12- همان جا.
13- ذکاء، 1368 ش الف، ص181؛ شیرین بیانی، ص100- 101؛ مینورسکی، همان جا.
14- کلاویخو، ص 161- 164؛ نیز ر.ک. ذکاء، تبریز، ص181؛ مینورسکی، ص33- 34.
15- Hans Schiltberger
16- به نقل اولئاریوس، ج1، ص44.
17- شیرین بیانی، ص101.
18- عبدالرزاق سمرقندی، ج2، جزء 1، ص54- 55.
19- مینورسکی، ص34.
20- عبدالرزاق سمرقندی، ج2،جزء1، ص126- 127.
21- ر.ک. مینورسکی، ص35- 37.
22- عبدالرزاق سمرقندی، ج2، جزء1، ص223- 224.
23- میرخواند، ج6، ص653- 654، 661- 662.
24- مینورسکی، ص34- 37.
25- مشکور، 1352ش، ص638.
26- نخجوانی، ص1، 4.
27- ابن کربلایی، ج1، ص524.
28- مینورسکی، ص46.
29- ر.ک. منجم باشی، ج3، ص164- 165.
30- هینتس، ص138- 139.
31- اولیا چلبی، ج2، ص249؛ هینتس،ص141.
32- هینتس (Hinz)، همان جا.
33- ص110؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352ش، ص745.
34- هینتس، ص141- 142.
35- روملو، ج11، ص568؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352ش، ص741؛ هینتس، ص143.
36- فضل اله بن روزبهان، ص406؛ هینتس، ص144.
37- فضل الله بن روزبهان، ص257.
38- ر.ک. مشکور، 1352ش، ص740- 751؛ ذکاء، 1368ش الف، ص186- 190.
مؤمنی، مصطفی؛ (1389)، تبریزجغرافیا، تاریخ، تهران: کتاب مرجع، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}